اهل دانشگاهم!

اهل دانشگاهم! 

روزگارم خوش نیست... 

ژتونی دارم،خرده پولی،سرسوزن هوشی.... 

دوستانی دارم بهتر از شمرویزید... 

دوستانی همچون من مشروط... 

واتاقی که همین نزدیکی ست،پشت آن کوه بلند...  

اهل دانشگاهم! 

پیشه ام گپ زدن است! 

گاه گاهی هم می نویسم تکلیف....،می سپارم به شما 

تا به یک نمره ی ناقابل بیست که در آن زندانی ست... 

دلتان تازه شود! 

چه خیالی..........!چه خیالی........! 

می دانم گپ زدن بیهوده ست! 

خوب میدانم دانشم کم عمق است!  

اهل دانشگاهم! 

قبله ام آموزش،....جانمازم جزوه،....مهرم میز.... 

عشق از پنجره ها می گیرم.. 

همه ذرات مخ من متبلور شده است! 

درسهایم را وقتی می خوانم 

که خروس می کشد خمیازه 

مرغ و ماهی می خوابند. 

استاد از من پرسید: 

چند نمره زمن می خواهی؟ 

من از او پرسیدم: 

دل خوش سیری چند؟ 

پدرم استاتیک راازبرداشت و کویز هم می داد..  

خوب یادم هست 

مدرسه باغ آزادی بود 

درس ها را آنروز حفظ می کردم در خواب. 

امتحان چیزی بود مثل آب خوردن. 

درس،بی رنجش می خواندم..... 

نمره،بی خواهش می آوردم. 

تامعلم پارازیت می انداخت،همه غش می کردند 

وکلاس چقدرزیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت. 

درس خواندن مثل یک بازی بود.  

کم کمک دورشدیم از آنجا،بار خود بستیم... 

عاقبت رفتیم دانشگاه،به محیط خس آموزش 

رفتم از پله دانشکده بالا،بارها افتادم.  

در دانشکده اتوبوسی دیدم که یک صندلی خالی داشت 

من کسی رادیدم که از داشتن ی نمره ۱۰دم دانشکده پشتک می زد. 

دختری دیدم که به ترمینال نفرین می کرد. 

اتوبوسی دیدم پر از دانشجو وچه سنگین می رفت 

اتوبوسی دیدم کسی از روزنه پنجره می گفت: ((کمک))  

سفرسبز چمن تا کو کو................! 

بارش اشک پس از نمره تک....! 

جنگ آموزش با دانشجو.... 

جنگ دانشجویان سر ته دیگ غذا... 

جنگ نقلیه با جمعیت منتظران...! 

حمله درس به مخ 

حذف یک درس به فرماندههی رایانه..! 

فتح یک ترم به دست ترمیم... 

قتل یک نمره به دست استاد...! 

مثل یک لبخند در آخر ترم.. 

همه جارا دیدم.  

اهل دانشگاهم! 

اما نیستم دانشجو....! 

کارت من گمشده است 

من به مشروط شدن نزدکم..! 

آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان 

نبضشان را می گیرم 

هذیانشان را می فهمم! 

من ندیدم هرگز یک نمره۲۰ 

من ندیدم که کسی ترم آخرباشد 

من در این دانشگاه چقدر مضطربم! 

من به یک نمره ناقابل ۱۰ خشنودم! 

وبه لیسانس قناعت دارم! 

من نمی خندم اگر دوست من می افتد 

من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم! 

خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد! 

اتوبوس کی می آید! 

خوب می دانم برگه حذف کجاست! 

من هر کجا هستم باشم 

تریا...نقلیه.......... 

دانشکده از آن من است! 

چه اهمیت دارد گاهی می روید خار بی نظمی ها 

رختهارا بکنیم،بی ورزش برویم.... 

توپ دریک قدمی ست! 

ونگوییم که افتادن مفهوم بدی ست! 

ونخوانیم کتابی که در آن فرمولی نیست 

وبدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم 

وبدانیم اگر جزوه استاد نبود همگی می افتادیم! 

وبدانیم اگر نقلیه نبود همگی می ماندیم! 

ونترسیم از حذفوبدانیم اگر حذف نبود همگی می افتادیم! 

ونپرسیم کجاییم و چه کاری داریم! 

ونپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست!  

واگر هست چرا یخ زده است! 

بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم 

کارما نیست شناسایی مسئول غذا...... 

کارما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی 

پیوسته شناور باشیم. 

انشای یه بچه دبستانی در مورد عزدواج

انشایی در مورد عزدواج     


نام : کمال
کلاس : سوم آ دبستان ...                  
موزو انشا : عزدواج!


 


هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.


تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است!


حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.



در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم


از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود


در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است


اگر اشق باشد  
دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.


 


من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.


مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.


همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.


دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!


 


اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهن و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است.


قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می کند. عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!  
 
 
  ____$$$$___$$$$$$$$$$____$$$$
__$$???$$$$$$$$$$$$$$$$$$$???$$
__$$??$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$??$$
___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_____$$$$$¶¶¶$$$$$$¶¶¶$$$$$$$
____$$$$$$¶¶¶$$$$$$¶¶¶$$$$$$$
____$$$$$$$$???¶¶¶???$$$$$$$$
____$$$$$$$????¶¶¶????$$$$$$$                خوسیتون اومد؟  
 _____$$$$$$????????????$$$$$
_______$$$$$$???????$$$$$$$ 
_____$$$*****$$$$$$$$********$
_$$$$***********$**************$
$$$$$********** ** **** *********$           کمال خودیس یه پا نابغه ست!
$$$$$$$$$***********************$
$$$$$$$$$$$*** * ******$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$*** ** ***$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$*** *****$$$$$$$$$$$$$
___$$$$$$*********$$$$$$$$$$$$
_____$$$$************$$$$$$$$$$$
__$$$$$$$$$************$$$$$$$$
_$$???????$$$**********$$????$$$$$
$$???????????$$$*****$$$???????????$
$$????????????$$$$*$$$$$???????????$
$$????????????$$$$$$$$$$?????????$$
$$$?????????$$$____$$$$$????????$$
_$$????????$$$______$$$$????????$
___$?????$$__________$$$$?????